این روزها در کنار کارهایی که دارم، سعی میکنم مقداری از زمانم را صرف توسعه دادن کسب و کار خانوادگیمان کنم.
صرف نظر از اینکه این کسب و کار چیست و تا به حال چه کرده است، من بعد میخواهد چه کار بکند و شاید روزی در این باره بنویسم، محصول این کسب و کار از لحاظ قیمت، یک محصول گران است و بعلت روش تولید انتخاب شده، برای همه قابل دسترس نیست.
وقتی به داشتن محصولی تمایل دارید ولی توانایی دست یافتن به آن را ندارید، آن محصول در دستهی محصولهای لوکس قرار میگیرید.
بارها تلاش کردهام تا از دستورالعملهایی که آموختهام برای توسعه کسب و کار خانوادگیمان استفاده کنم اما هر بار به نوعی شکست خوردهام. انگار دنیای بازار محصولات به اصطلاح لاکچری با دیگر بازارها تفاوتهای اساسی دارد (متاسفانه آنقدر از کلمهی لاکچری استفاده نادرست شده است که بقول یکی از دوستان دیگر یک کلمهی چِندِشآور محسوب میشود. سعی کردم از کلمهی دیگری استفاده کنم ولی مثل خیلی از کلمههای دیگر که در زبان فارسی معادل ندارند، برای این کلمه هم معادلی پیدا نکردم تا بتواند مفهوم درست کلمه را برساند. اگر پیشنهادی دارید حتما بنویسید. فورا برای جایگزینی اقدام خواهم کرد).
بنابراین مدتی است که شروع به خواندن مقالهها و کتابهایی برای آشنایی با این بازار کردهام. چند روز پیش مقالهای را با عنوان “روانشناسی خریدهای لاکچری” مطالعه میکردم که توضیح میداد چرا بعضی از مشتریان تمایل به چنین خریدهایی دارند.
فارغ از اینکه نویسندهی این مقاله از مشتریهای این بازار که با وجود محصولهای خوب ارزان قیمت که در دسترس همه هستند ولی تمایل به خرید محصولهای گران و کمیاب دارند، کلافه شده است و آنها را بی منطق و بی انصاف خطاب کرده، او دلیلی برای این نوع خریدها مطرح کرده است که بنظرم با وجود ساده بودن، با اهمیت بود.
او نوشته است:
محصول لوکس باعث میشود مشتری خود را دوست داشته باشد،
برای خود احترام قائل شود
و در مقابل دیگران احساس بهتری داشته باشد.
این حرف نویسنده مرا یاد جملهای در کتاب کافه پیانو انداخت.
لباسها آنقدر مهماند توی بودن و اگر میبینید کسی کار بزرگی نمیکند برای این است که یا لباسی ندارد تا بهش تکلیف کند یا اساسا آدم کوچکی است.
همین یک جمله باعث شد بالاخره بعد از مدتها در جا زدن، سرنخی پیدا کنم تا شاید بتوانم به یکی از آرزوهای کودکیام نزدیکتر شوم.
0 دیدگاه