انتخابات: من كور نیستم فقط میخواهم عمل كنم!

انتظارشان با لمس باسن و سطح به پایان میرسد و زود میپرسند، رای میدی یا نه؟! و من که هیچ علاقه‌ای به جر و بحث‌های بی‌سر و ته ندارم گاهی مجبور می‌شوم چیزی بگویم. اینبار می‌خواهم چیزی برای آن جامعه‌شناس‌طورهایی که برمی‌گردند و می‌گویند اینجور بحث‌ها جامعه را جلو می‌برد (و من اصلا اعتقاد ندارم چنین بحث‌هایی باعث حركت رو به جلو می‌شود، چرا که تنها كارش ایست دادن است و گاهی كه با بی‌سوادی سیاسی، اجتماعی و گفت‌وگو همراه می‌شود حركت رو به عقب)، بنویسم تا در شرایط توصیف شده‌ سبک بال لم دهم و بگویم بروید از وبلاگ بخوانید. اینگونه من آسوده میشوم. چرا كه  آن‌ها نمی‌خوانند،  چون اصلا به خواندن علاقه‌ای ندارند و خاله‌زنک بازی تفریح غالبشان است، و این چنین من از قضیه خط می‌خورم.

من رای نمی‌دهم! نه، تحریم نکرده‌ام و حتی فكر می‌كنم تحریم انتخابات توسط بعضیها، که کم هم نیستند، یكی از مسخره‌ترین اتفاق‌های ممكن است.

اغلب اوقات به آن خاله‌زنک‌ها میگفتم  “من رای نمی‌دهم و هیچكس را تشویق به رای دادن یا ندادن نمی‌كنم، اصلا من كلا با بقیه كاری ندارم.” و همیشه امیدوار بودم  این جمله جدی گرفته شود و دهانی پر از بی‌سوادی روی من خالی نشود، اما…

آگاه‌ترها می‌گویند تو “رای خاكستری” هستی. مساله‌ای نیست، زیاد با رنگ‌ها مشكل ندارم، ولی اسم “رای كور” آزارم می‌دهد و تعریفش عصبانیم می‌كند: هر كسی رای ندهد به متوسط جامعه رای داده است!

مزخرف است. من رای نمی‌دهم چون متنفرم از همه‌ی آن‌هایی كه رای می‌دهند و بعد هیچ نمی‌كنند. چهار سال دستشان را می‌گذارند روی طاقچه‌ی شكمشان و انتظار بهتر شدن دارند. (همیشه دلم برای رئیس جمهور و اطرافیانش می‌سوزد، چقدر از دست ما مردم بی‌عملِ مغزخالی و دهان‌پر عذاب می‌كشند.)

می‌گویند كسی كه رای نمی‌دهد صورت سوال را نفهمیده است و برای همین رای نمی‌دهد. خیر، من می‌فهمم. رای می‌دهید كه چه شود؟! چیزی بهتر شود؟! و آن چیز چیست؟! مگر سرانجامِ این داستان به زیبا شدن سرزمینمان ختم نمی‌شود؟! آیا تنها با رای دادن همه چیز درست و زیبا می‌شود؟! پس چرا آلمان با خاك یكسان شده جور دیگری خوب شد؟! پس چرا ما خوب نمی شویم؟! یک جای کار می‌لنگد؟! و آن یک جای کار با رای دادن درست می‌شود؟! من یکجور دیگر فكر می‌كنم. من فکر میکنم اشكال ما در چیز دیگری است و آن نه رئیس جمهور است، نه وزیر و نه هر كس و چیز دیگر. مشكل از ما مردم است.

صادق باشم باید بگویم که من رایم را می‌سوزانم تا چشم به انتظار نمانم. تا یادم بماند اگر مسئله‌ی بااهمیتی مثل ساختن سرزمینم در میان است هیچ كس بهتر و مطمئن‌تر از خودم نمی‌تواند این را انجام دهد، پس منتظر كسی نمانم و شروع به كار کنم. همین!

من با رای ندادن می‌خواهم بسازم، و دیگری با رای دادن. ولی این را می‌دانم تا من برنخیزم، تا تو برنخیزی، این پنجره زیبا نمی‌شود. چه رای دهید چه ندهید باید بدانید تنها چیز بااهمیت این است كه ایران را آباد کنیم. معجزه‌ای در راه نیست، باید دست بکار شویم. راستی چقدر برای این مملكت و آباد شدنش زحمت می‌کشید؟! آیا آنقدری هست كه بعد از انتخاب حق انتقاد داشته باشید و بگویید من همه‌ی زورم را زدم و دولت مرد گند زد؟! یا فقط رای دادنش را بلدید؟!

 

در ادامه:

برای مرگ بهرنگ

متاسفم که نمی‌توانم زمان را همچون یک دره پایین بروم یا مثل یک کوه بالا برومتا تو را آنجا ببینمکه خوشحال هستی و شاید ناراحت یا بی‌حوصله،با تمام صفت‌های یک...

ساعتی که با ما خوب تا کرد

اولین روز بهار بعد از مادربزرگ بود. کمی از درخت‌های حیاط خانه مادربزگ دلخور بودم که چرا بدون او شکوفه دادند. البته درخت‌ها گفتند بله، چنین است رسم...

0 دیدگاه

یک دیدگاه بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *