پیشنوشت: داشتم تمرینهای انجام شدهی متممام رو نگاه میکردم که چشمم به این نوشته خورد. خیلی وقت پیش متمم از خوانندههاش خواسته بود از خودشون سوال بکنند که “اگر امروز بمیرم، حسرت چه چیزی را خواهم خورد و جای خالی چه رویداد یا اتفاق یا دستاورد یا تجربهای را حس خواهم کرد؟”.
دوست داشتم چیزی که در اون تمرین نوشته بودم رو اینجا با شما به اشتراک بذارم. چیزی که هنوز هم بهش معتقدم.
نوشت: طوری زندگی میکنم که حسرتی نداشته باشم، طوری که انگار هر روز آخرین روز نفس کشیدنه.
اما گاهی، نه، همیشه یه حسرت بزرگی دارم. حسرتی که الان شبیه یه توصیه شده برای کسایی که دوستشون دارم.
هیچوقت توی رویاهات کس دیگهای رو راه نده.
شاید بدبینانه و شاید غیرممکن بنظر برسه اما چهرهی یه کس دیگه تو رویاهات، کسی که دیگه نیست، گند میزنه به همهی رویاها. اگه اون آدم رفت و دیگه نبود باید برای چیزهایی تلاش کنی که بزرگترین تیکهاش نیست. بدتر از اون، وقتی بهشون برسی جای خالی اون آدم بزرگ و بزرگتر میشه.
شاید بنظر حسرت کوچکی باشه ولی وقتی مدام هست، مثل یه درد درست وسط مغز که نمیشه هیچ کاریش کرد، اون موقع میفهمی گیر چه چیزی افتادی.
آدما این روزا مثل ابر بالا سرت هستن. الان نگاه کنی پیشتن ولی یکم بگذره دیگه نه. پس بهتره توی رویاهامون تنها باشیم.
0 دیدگاه