فرض کنید در یک مزایده شرکت کردهاید و در گرما گرم رقابت، با پیشنهاد مبلغ X، برندهی مزاید شدید. اگر ارزش واقعی چیزی که از مزایده بزنده شدهاید کمتر از X باشد، باید گفت با اینکه مزایده را برده باشید ولی بازی را باختهاید. نفرینی گریبانتان را گرفته است، نفرین برنده.
مفهوم نفرین برنده تنها در مسائل اقتصادی به کار نمیرود. میتوان این مفهوم را به قسمتها دیگر زندگی هم تعمیم داد. شاید برای شما هم اتفاق افتاده باشد که برای کاری تلاش میکنید، به نتیجه میرسید ولی در نهایت آنچه نسیبتان میشود جیزی نیست که میخواستید و میفهمید ارزش آن همه تلاش را نداشته است.
مسألهی آزاردهنده در مورد نفرین برنده این است:
بیایید بازهی زمانی گرفتار شدن به نفرین برنده تا زمانی که متوجه میشویم گرفتار این نفرین شدهایم را افزایش دهیم، مثلا از شروع تا پایان یک مزایده به تولد تا مرگ یک انسان. این یعنی احتمالا در طول زندگی هیچگاه نخواهیم فهمید بعضی کارهایی که انجام میدهیم ارزش صرف منابعمان را دارد یا نه. محمدرضا شعبانعلی جایی نوشته است:
هوشمندی به تلاش دائمی کورکورانه نیست.
گاهی هوشمندی به تشخیص لحظهی مناسب قطع کردن تلاش است.
در را اگر بکوبیم دیر یا زود باز خواهد شد.
اما دیوار را هر چه بکوبیم در نخواهد شد.
ماسوای منظور مدنظر محمدرضا، اگر نوشتهی محمدرضا را بعد از درک مفهوم نفرین برنده نگاه کنیم، این پیام دستگرمان میشود که احتمالا در طول زندگی برای بدست آوردن چیزی یک عمر زحمت بکشیم و هیچگاه آن را بدست نیاوریم. و شاید بقول محمدرضا نه پشت یک در، بلکه پشت یک دیوار ایستاده باشیم و نتیجهی همهی آن زحمتها هیچ باشد و اتلاف عمر. بدتر اینکه شاید پشت همان دیوار با مرگ رو به رو شویم.
آیا این آزاردهنده نیست؟ شما را نمیدانم ولی این اتفاق بدترین کابوس من است و ساعتها در مورد آن فکر کردهام و میکنم. به حق عبارت “نفرین برنده” شاستهی این مفهوم است.
اشتباه اجتناب ناپذیر است
چند روز پیش در سایت inc این جمله را از گروه Anonymous خواندم:
برای خلاقانه زندگی کردن باید بر ترس از اشتباه بودن غلبه کنیم.
اشتباه کردن و تلاش در راه اشتباه برای کسی که میخواهد به جایی برسد که دوست دارد، اجتناب ناپذیر است. اما در مورد اشتباه بودن چه؟ شاید بعد از یک زندگی پرتلاش با هیچ دستاوردی جان دهیم. من فکر میکنم وقتی در راهی که دوست داریم قدم میگذاریم دیر یا زود خواهیم فهمید راه را درست انتخاب کردهایم یا غلط.
تنها باید به راهی که انتخاب کردهایم ایمان داشته باشیم تا وقتی برایمان ثابت نشده است که این راه نفرین شده است، از آن برنگردیم. در طول تاریخ بشر بعضی از انسان راههایی را پیمودهاند که بنظر دیگران بیراهه و اشتباه بودند اما بعد از مرگشان، بر خلاف تصور دیگران، مردمانی رسیدهاند و آن بیراههها را به مسیر اصلی زندگی تغییر دادهاند.
چطور گرفتار نفرین برنده نشویم؟!
مسلما راههای زیادی برای رهایی از این نفرین هست ولی راهکار مورد علاقه من آن چیزیست که در ادامه مینویسم. این راهکار را میتوان در اکثر قسمتهای زندگی استفاده کرد.
همهی ما در مورد قانون ۲۰/۸۰ یا قانون پارتو شنیدهایم. قانونی که میگوید ۸۰ درصد از قدرت و ثروت در دستان تنها ۲۰ درصد از مردم است. (البته این نسبتها در سال ۱۹۰۰ میلادی صادق بودند و اکنون گروهی کمتر از ۲۰ درصد تمام مردم جهان، صاحب بیش از ۸۰ درصد تمام ثروت جهان هستند.)
اما این قانون چطور برای مقابله با نفرین برنده استفاده میشود؟ فرض کنید در یک مزایده شرکت کردهاید و به نظرتان چیزی که در حال فروش است ارزش ۱۰۰ واحدی دارد. اگر کمتر از ۸۰ واحد برای خرید آن پیشنهاد دهید بعید است که برنده شوید، چون احتمالا دیگران با پیشنهادهایی بهتر، اجازهی این کار را به شما ندهند. اگر هم بیشتر از ۹۰ واحد پیشنهاد دهید امکان دارد گرفتار نفرین برنده شوید.
پس میتوان گفت پیشنهادی بین ۸۰ تا ۹۰ درصد از ارزش آن چیز برای خرید مناسب است. بیشتر یا کمتر از آن منطقی نخواهد بود.
این نسبتها میتوانند برای چیزهایی که قابل اندازهگیریاند مفید باشند. برای دیگر قسمتهای زندگی چه باید کرد؟!
در این مورد راهکاری ارائه نشدهاست یا حداقل من نمیدانم. سادهترین نتیجهگیری این درباره این است که با تلاش کم نمیتوان چیزی را بدست آورد که میخواهیم و با تلاش زیاد شاید گرفتار نفرین برنده شویم.
بنابراین باید دوچیز را بخاطر داشته باشیم:
۱- مراقب باشیم گرفتار اهمالکاری نشویم و واقعا تلاش کنیم.
۲- باید در گرما گرم تلاشهایمان دل و جرات رهایی داشته باشیم و با لجبازی تلاشمان را ادامه ندهیم. “هوشمندی به تلاش دائمی کورکورانه نیست. گاهی هوشمندی به تشخیص لحظهی مناسب قطع کردن تلاش است.”
بنظرم حتی اگر کتابهای دانش احتمالات را هم نخوانده باشیم تا بتوانیم این نسبتها را محاسبه کنیم، میتوانیم حدس بزنیم چه زمانی اهمال کاری میکنیم و چه زمانی لجبازی. صادق بودن با خودمان و نگفتن دروغ به خودمان میتواند نجاتبخش باشد.
پی نوشت: هفتهها پیش وقتی هنوز به اینستاگرام سر میزدم این جمله از لیونل مسی را پست کردم:
یکی از دوستانم پرسید: میشود مثال بزنی؟! آن موقع جوابی برایش نداشتم ولی حالا شاید بتوان در موردش فکر کرد.
0 دیدگاه