قرار گذاشته بودیم همهی بچههای محله، چه آنهایی كه فوتبال بازی میكردند و چه آنهایی كه بازی نمیكردند، یك دوازبان و یك مهاجم برای خودمان انتخاب كنیم تا موقع بازی با آن اسمها همدیگر را صدا بزنیم. از علی دایی داشتیم تا دِكو. برای من جی جی بوفون بود و تیری هانری.
روی لباسهایم شماره چهارده میچسباندم. شمارهی تیری هانری در آرسنال. فرقی نمیكرد لباس تیم ملی آلمان باشد یا منچستر یونایتد، باید روی همهشان شماره چهارده میچسباندم. از دروازبانی بدم میآمد. برای همین پیراهن شماره یك نداشتم. ولی یك روز رفتم مغازه لوازم ورزشی و شبیهترین دستكش به دستكش آن زمانهای بوفون را خریدم. البته برخلاف من بقیه فكر میكردند آن دستكشها اصلا ربطی به دستكشهای بوفون ندارند كه هیچ، بلكه شبیه دستكشهای دروازبانها هم نیستند. اما برای من اهمیتی نداشت. موقع پوشیدن آنها من خود جان لوئیجی میشدم. آبروی او در میان بود و اهمیتی نداشت توپ چقدر محكم شوت شده باشد و من چقدر دروازبانی بلد نباشم، هرطور شده باید جلوی توپ سینه سپر میكردم.
سالها گذشت و ما دیگر در كوچه بازی نمیكردیم. دیگر تیری هانری شماره چهارده آرسنال نبود، از آرسنال رفته بود، و دیگر همهی آن شماره چهاردههای داخل كمد برای من بیاهمیت شده بودند. تا روزی كه تیری هانری به طور قرضی به آرسنال برگشت. اولین بازی او بود، برابر لیدز. آرسنالیها هرچه میزدند به در بسته میخوردند، شوت، پاس، سانتر ولی هیچی به هیچی. هنوز هانری روی نمیكت بود. تابلوی تعویض بالا رفت و وقت بازی هانری رسید. یك موقعیت و گل! از خوشحالی چشمهایم پر از اشك شد. از پشت پرده اشك چیز واضحی معلوم نبود، فقط میدانستم كه او دارد در ورزشگاه دور افتخار میزند. مثل همهی تماشاچیان ورزشگاه امارات ایستادم و برایش دست زدم. دوباره نعرهی توپخانهی توپچیها به گوش میرسید. او به خانه بازگشته بود.
بعد آن گل دیگر هیچوقت برای خداحافظی تیری هانری ناراحت نشدم. با آن گل همه چیز را تمام كرد و بنظر من دیگر چیزی برای رسیدن نداشت. اما بوفون، او نتوانست تمام كند. وقتی چند روز پیش ایتالیا حذف شد، دوباره مثل همه ورزشگاه ایستادم و دوباره اشك ریختم. نه بخاطر ناراحتی از خداحافظی بوفون یا بخاطر جا ماندن او از جام جهانی، فقط بخاطر اشكهایی كه ریخت. او نباید گریه میكرد.
شماره یكِ دورانِ كودكیِ من، قهرمان، خداحافظ!
0 دیدگاه