اثر دانینگ کروگر جواب معمایی بود که این روزها داشتم.
پنج سال قبل یک سازمان نسبتا بزرگ از من درخواست کرد تا یک گزارش تحلیل تجویزی در مورد استراتژی کسب و کارشان بنویسم و من هم به عنوان یک تازه کار در لباس استراتژیست اینکار را قبول کردم. خلاصه بعد از چند هفته کلنجار رفتن تمام گزارش من تنها چند صفحه کاغذ از چرندیات بود که امروز خجالت میکشم یکبار دیگر آنها را بخوانم. تازه قسمت خجالت آورتر داستان این بود که برای آن تکه کاغذها، دستمزدی عجیب در نظر گرفته بودم. با این حساب حتی دیدن فاکتور آن داستان هم ملال آور است.
اینروزها با اینکه هر روز حداقل ۵ ساعت را به یادگیری در حوزه خودم اختصاص میدهم و احتمالا بقچه تجربیاتم سنگینتر از هر زمان دیگر است، اما بطور عمیقی احساس میکنم هیچ چیز نمیدانم. یادگیری شاید چیزهایی به آدم اضافه کند اما در مقابل آن میفهماند که هر آنچه یاد گرفتی تقریبا هیچ و نزدیک به صفر است. برای همین است که یادگیری درد عمیق سقوط در چاهِ پوچی را دارد. البته من این سقوط را به صعود ناشی از وهم ترجیح میدهم.
همیشه تعجب میکردم که آن زمان چطور جرات کرده و کارهایی از آن قبیل را قبول کردم؟ اینروزها خودم را سرزنش میکنم که نکند دیگر مثل سابق ریسک پذیر نیستم و مثل مارگزیده از هر ریسمانی میترسم. اما ظاهرا علت این محتاط بودن یک چیز دیگر است.
ارزیابی خود نسبت دیگران کار آسانی نیست
تشخیص دادن مقدار توانایی دیگران همیشه کار سختی بوده است، شاید به همین دلیل هر روز مطالب جدیدی برای انجام خوبتر مصاحبه کاری منتشر میکنند، روشهایی عجیب و غریب برای محک زدن استخدام شونده و پی بردن به تواناییهای او.
سخت بودن تشخیص توانایی دیگران، مغز را در ارزیابی توانایی خود نسبت به آنها دچار خطای جدی میکند. شاید بنظر برسد این مقایسه کار آسانی است ولی مغز انسان در انجام این ارزیابی ناتوان و بدتر از آن خطاکار است، بطوری که هیچگاه برآیند دقیقی از این اوضاع ندارد.
دیوید دانینگ (David Dunning) و جاستین کروگر (Justin Kruger)، روان شناسان آمریکایی، در سال ۱۹۹۹ میلادی در مورد چیزی صحبت کردند که بعدها با نام اثر دانینگ کروگر شناختیم.
نمودار دانینگ کروگر
وقتی کسی مهارت فرضیِ آلفا را ندارد یا به اندازه کافی آن مهارت را ندارد، در ارزیابی جایگاه خود و همینطور توانایی خود نسبت به دیگران دچار اشتباه میشود. طبق نمودار دانینگ کروگر وقتی که فردی مقدار کمی از اطلاعات در یک حوزه را دریافت میکند، به سرعت اعتماد بنفسش در آن حوزه افزایش پیدا میکند، طوری که تصور میکند که کاملا به آن حوزه مسلط است.
نمودار دانینگ کروگر
این اتفاق بدلیل کم بودن اطلاعات فرد در آن حوزه است و به اشتباه خود را تواناتر از دیگران در آن حوزه میبیند. در این نقطه دو اتفاق ممکن است رخ بدهد:
- اتفاق اول این است که فرد یادگیری را رها کرده و با همان اطلاعات کم و البته اعتماد بنفس بالا به کار خود ادامه میدهد. چنین افرادی معمولا برای جلب توجه دیگران، به دروغ در مورد چیزهایی حرف خواهند زد که تا به حال انجام ندادهاند و حتی به دیگران آموزش خواهند داد. احتمالا حالا دلیل انجام لایوهای آموزشی اینستاگرامی متوهمین دانش و یا برگزاری کارگاه یکی از آشناهایتان که مطمئن هستید بیش از چند بلاگ پست نخوانده است را فهمیدید.
- اما اتفاق دوم این است که فرد به نوعی از طریق دیگران یا توسط خود متوجه این اعتماد بنفس بدرد نخور شده و شروع به یادگیری کند.
معمولا دانش و مهارت لازم برای خوب انجام دادن یک فعالیت، همان دانش و مهارتی است که برای درک ضعف در آن فعالیت لازم است. برای همین است که یک فیلمساز خوبتر از یک بیننده میتواند ضعف فیلمی را بفهمد؛ برای همین است که یک آشپز خوبتر از یک تناول کننده میتواند ضعف یک خوراکی را بفهمد.
بنابراین شروع یادگیری ضعفهای فرد را برای او نمایان خواهد کرد و باگذر اندکی از زمان فرد متوجه ارزیابی نادرست خود خواهد شد و به همین دلیل است که اعتماد بنفس فرد کمی کاهش پیدا میکند.
اتفاق بدتر اینکه با ادامه یادگیری و فهمیدن اینکه آن مهارت چقدر عمق دارد، به اصطلاح سقوط کردن در چاه پوچی سقوط و اعتماد بنفس فرد بشدت کاهش پیدا خواهد کرد. دوباره ارزیابی نادرستی از خود خواهد داشت و ناامید خواهد شد. چون اینبار گمان میکند که دیگران بسیار تواناتر از او هستند.
راه حل خروج از دره نااُمیدی
برای اینکه فرد دوباره اعتماد بنفس بدست آورد، ولی اعتماد بنفسی به جا و حاصل اطمینان به مهارتها و دانش، فرد باید به یادگیری و توسعه شخصی ادامه بدهد و در این راه صبور بوده و هیچگاه مغرور نشود. صبر داشتن برای ادامهی مسیر یادگیری لازم است و مغرور نشدن برای متوقف نکردن یادگیری.
احتمالا من برای مدتهاست که در پایینترین قسمت این نمودار هستم چون بنظرم شیب مثبت نمودار دانینگ کروگر کاملا لغزنده است. مادامی که حس میکنم در حال بالا رفتن از این شیب هستم دوباره سُر میخورم به بی اعتماد بنفسی. البته به خوبی میدانم که دانش و مهارتم با پنج سال قبل قابل مقایسه نیست و احتمالا کمی بالاتر از آنهاییست که باهم کار را شروع کردهایم.
در حال حاضر فکر میکنم برای مدتها در همین وضعیت بمانم و باید بخودم یادآوری کنم که اگر زمانی اعتماد بنفسم افزایش پیدا کرد به معنی یک زنگ خطر است چون دچار شدن به توهم دانش و مغرور شدن کاملا محتمل است.
و در آخر اینکه از یک نفر در جایی خواندم که «خطرناکترین آدم میلیونها کتاب نخوانده است، او فقط یک کتاب خوانده است و به آن کاملا اعتقاد دارد.» اگر منبع جمله را میدانید لطفا بنویسید.
فکر میکنم بعد از مطالعۀ این پست، خواندن لینک زیر هم برای شما سودمند باشد:
چطور با برنامه ریزی روز خوبی بسازم؟
مطلب عالی. موفق باشید