یک بمب زیر میزی است که دور آن کسانی نشستند که دوستشان دارید. با اینکه درباره آن بمب اطلاع دارید اما نمیتوانید هیچ کاری برای جلوگیری از اتفاقی که قرار است بیفتد انجام دهید. تنها توانایی تماشای ماجرا را دارید. دقیقا در این زمان درگیر حسی هستید که به آن تعلیق میگویند....
از همان اول زندگی خود شروع میکنیم به جمع کردن باورهای القایی و فکر میکنیم زندگی حول همین باورها میچرخد. گمان میبریم زندگی مثل قصههاست و باید همانطور باشد که در تلنبار باورهایمان است. با این باورها انگار خشت به خشت دیوارهایی میسازیم تا بین خود و زندگی فاصله...
سالوادور دالی میگفت سورئالیسم را نباید نقد کرد، اگر خواندنی است فقط باید خواند؛ اگر دیدنی است فقط باید دید و اگر شنیدنی است فقط باید شنید. نباید آن را قضاوت کرد، چون کاری مضحک و بیفایده است. من گاها سعی میکنم این دیدگاه را تعمیم دهم به همهی مکتبهای هنر و سعی...
– نمیدونم چیکار کنم. شاید اگه یه نفر دیگه پیدا کنم خوب بشم. مثل همون دختره که با یکی دیگه رفت و فراموشت کرد! نمیدانم کِی میخواهم این عادتِ بدِ کمک کردنِ به آدمها را کنار بگذارم. کاری میکنند که از کمک کردن پشیمان شوی. چه عمدی، چه سهوی. واقعا برخورد. فراموشم...
آخرین حرفامون: