درحال حاضر در بین بیشتر مردم ما مفهوم کارآفرینی، مفهومی عجیب غریب و تعریف نشده است. خیلی وقت ها در پاسخ “چه کار میکنی؟!” مجبور شده ام اینگونه بگویم: “کارهای زیادی میکنم که پول در نمی آورند.”، سپس با لبخندی تلخ و نگاهی ترحم آمیز از پیشنهاد شغل های گوناگون برایم گفته اند. هر از گاهی هم پیش می آید که توضیح بیشتر میخواهند و این هم مشکل دیگریست و سخت و استرسزا است که بگویی استوینسون میگوید: “کارآفرینی تعقیب فرصتهاست. فرصتهایی که فراتر از منابعی هستند که امروز در دسترس داریم.”
آیا میشود کارآفرین را سادتر درک کرد و ارزش کار او را فهمید؟!
اگر در تاریخ به عقب برگردیم، میبینیم انسان شکارچی هر روز به دنبال شکار میرفت، به امید اینکه چیزی بیابد تا در همان شکارگاه به نیش بکشد. اما او غذای بیشتری میخواست تا در تمام سال بتواند از آن بخورد. پس تلاش کرد کشاورزی کند. اما غذای بیشتر به همین سادگی بدست نمی آمد. کشاورز نسبت به شکارچی زمان بیشتری نیاز داشت و خطر بیشتری را میپذرفت. او باید یک سال در زمینش کار میکرد و امیدوار میبود که برف و تگرگ و بسیار چیزهای دیگر گریبان زمینش را نگیرد تا بتواند چند صباحی را با شکم سیر بخوابد. در آن روزها او میتوانست با شکار شکمش را سیر کند اما مساله تنها غذا نبود. او بخاطر چیز دیگری کشاورز شده بود: طمع و آینده نگری. در دنیای آن روزها طمع و آینده نگری بود که انسان شکارچی را به انسان کشاورز تبدیل کرد و بعدها همان طمع و آینده نگری دلیل پیشرفت او شد.
شاید بتوان کارآفرین امروز را هم سنگ کشاورز دیروز دانست. کسی که رویایی را میکارد، کار میکند، صبر میکند، خطر را به جان میخرد تا شاید روزی روزگاری رویایش پا به واقعیت گذارد و این بار نه در خواب که در واقعیت آن را لمس کند.
من رفتار و تفکر کسی که کارآفرین را ترحم آمیز و تمسخرآمیز نگاه میکند و به او پیشنهاد شغل میدهد را نمیفهمم. کارآفرین برای پول کار نمیکند، او بخاطر چیز دیگری کارآفرین شده است: طمع و آینده نگری.
شاید اگر همه تاریخ میدانستند، در پاسخ اینکه “چه کار میکنی؟!” با لبخندی میتوانستم از استیونسن نقل کنم.
خب بر این اساس اگه خانواده که کوچکترین بخش یک جامعه است از مسائل اقتصادی نشئت میگیرد پس بخش های دیگر مثل کشورها نیز که بخش های بزرگتر یک اجتماع هستند بر طبق همین مسائل و رویداد ها بوجود امده اند وشاید در آینده بهتر از اینها جایگزینشان شوند شایدم نه
فقط باید بیشتر فکر کرد
شاید مثل این باشد که بخواهی به کسی که درد نکشیده درد کشیدن رو توضیح بدهی بهترین کار این است که با مشت بزنی تو صورتش خودش میفهمد
☺☺☺☺☺☺☺
تعبیر جالبی بود. در صورت تغییر قوانین ضرب و شتم به سرعت اینو تحقق میبخشم :دی
عالی بود فرداد جان مرسی از مطلب فوقولادت