همیشه برای من سؤال بود وقتی که میگوییم فلان کار خوب است، منظور چیست؟ آیا آن کار واقعا خوب است یا تنها بطور قراردادی تصمیم گرفتهایم که بعضی از کارها را خوب و بعضی را بد بدانیم؟ خوبی و بدی قراردادی است؟ راهی برای تشخیص آن نیست؟ مثلا چرا قربانی کردن انسانها قبلا کار خوبی محسوب میشد و بعدها کار بد؟ چه کارهایی امروز انجام میدهیم که الآن خوب هستند ولی در آینده ممکن است بد تلقی بشوند؟ و حتی برعکس، چه کارهایی را بد میدانیم ولی ممکن است خوب باشند؟ نقش عدالت در این بین چیست؟ آیا باید انسان ها را با هم برابر دانست یا متفاوت؟ نظریه فایده گرایی جرمی بنتام و نظریه عدالت ارسطو تا حدی پاسخ این سؤالها را خواهند داد.
پیست مسابقه یا کولوسئوم
چند وقت پیش، زمانی که از مرگ آنتونی هوبرت در فرمول ۳ عصبانی بودم «آنتونی هوبرت ، او توسط اخلاقیات کشته شد؟» را نوشتم. تصور میکردم پیست مسابقه مانند کولوسئوم شده است. چون به هر حال یک عده با جان خود بازی میکنند تا دیگران را سرگرم کنند. حامد دلیچه عزیز، نظری زیر آن پست نوشت که قابل تأمل بود. او نوشته بود قطع کردن چند درخت برای چاپ کردن کتاب درباره محیط زیست و جلوگیری از قطع چند صد درخت اخلاقی است. چون بنظر مقدار شری که قطع کردن چند درخت دارد کمتر از مقدار شر قطع شدن چند صد درخت است. به این ترتیب مرگ یک نفر در مسابقه اتومبیل رانی اخلاقی است، چون تعداد زیادی از آدمها را سرگرم میکند. آیا کولوسئوم هم همین کار را نمیکرد؟
به هر حال حامد پیشنهاد داده بود تا نگاهی به نظریه فایده گرایی جرمی بنتام بیندازم.
نظریه فایده گرایی (Utility Principle)
نظریه فایده گرایی پاسخ این سوال که چه کاری خوب است و چه کاری بد را اینطور میدهد:
اخلاقیترین عمل، عملی است که به طرفین بیشترین فایده را منتقل کند. در واقع طبق این نظریه، معیار خوبی و بدی، مقدار فایدهای است که به جامعه میرسانیم.
باید یک چیز مهم را درباره این نظریه در نظر داشت که هدف نهایی نظریه فایده گرایی این است که بیشترین میزان فایده به بیشترین تعداد افراد جامعه برسد. یعنی کاری که به چند نفر فایده برساند، از کاری که فقط به من فایده برساند خوبتر است.
همینطور باید بدانیم که طبق این نظریه، منظور از فایده «لذت و خوشایندی» است و منظور از شر «درد و رنج». بنابراین فایده و لذت نیاز به بحث فلسفی ندارند، چون چیزهایی هستند که همه درک میکنند.
فایده را چطور اندازه میگیرند؟
زمانی که یک چیز خوب و بد را باهم مقایسه میکنیم، مثلا مقایسه «کلاس آموزشی برگزار کردن» و «دزدی کردن»، به راحتی میتوان قضاوت کرد و چیز خوب را انتخاب کرد. اما بین دو چیز بد یا دو چیز خوب مقایسه و انتخاب مشکل است. مثلا با چه خط کشی میتوان فهمید برگزاری کلاس آموزشی بازاریابی خوبتر است یا کلاس آموزشی زبان انگلیسی؟
اینها معیارهایی برای اندازه گیری خوبی و بدی طبق نظریه فایده گرایی هستند:
شدت: کدام قویتر است؟
برگزار کردن کارگاه برای کسانی که واقعا به آموزش نیاز دارند شدیدتر از برگزاری برای کسانی است که چندان به آموزش علاقه یا نیاز ندارند.
مدت: کدام مانگاری بالاتری دارد؟
برگزار کردن کارگاه لذت و تأثیر بلند مدت دارد و خوردن غذا لذت و تأثیر کوتاه مدت.
قطعیت: آیا رخ دادن آن کاملا قطعی است یا احتمالی؟
مثلا اینکه برگزاری یک کارگاه معمولی فایده بیشتری نسبت به وعده برگزاری یک کارگاه خفن دارد.
دوری و نزدیکی: اگر قرار است اتفاق بیفتد چقدر از این زمان دور است؟
کارگاهی که فردا برگزار بشود از کارگاهی که ده سال بعد برگزار بشود احتمالا فایده بیشتری دارد.
باروری: آیا باعث تولید خوبیها و لذتهای دیگر هم هست؟
دانش آموزان کارگاه، بعد از آموزش میتوانند فایدههای دیگری ایجاد کنند؟
خلوص: برای بدست آوردن لذت، چقدر باید رنج کشید؟
نیازی به گفتن ندارد که معمولا رنج کمتر، بهتر.
دامنه ی شمول: لذت چه تعداد از مردم را فرا میگیرد؟
تضاد فایده گرایی با نظریه عدالت
از نظر ارسطو عدالت یعنی:
عطا کردن چیزی به مردم که استحقاق آن را دارند.
او یک مثال مطرح کرده است. اینکه اگر یک فلوت وجود داشته باشد آن را به چه کسی میدهید؟ به بهترین نوازنده فلوت؟ به بدترین نوازنده فلوت؟ به خود ارسطو؟ :)) و چرا؟
ارسطو میگوید آن را به بهترین نوازنده فلوت باید داد. ولی نه بخاطر اینکه میتواند بنوازد و بیشترین فایده را برای جامعه بیاورد. بلکه بخاطر ارزش عملی است که انجام میدهد. یعنی فلوت را بخاطر اینکه برای دیگران فایده دارد به بهترین نوازنده نمیدهیم. بلکه بخاطر ستایش کردن موسیقی و به رسمیت شناختن موسیقی این کار را انجام میدهیم.
او میگوید قبل از توزیع کردن چیزی در بین مردم، باید درباره هدف آن چیز صحبت و فکر کنید. درباره ماهیت ذاتی عمل مورد بحث و کیفیتی که مستحق ارج نهادن، ستایش شدن و به رسمیت شناخته شدن است، صحبت کنیم. آن وقت میتوان فهمید چه کسی استحقاق چه چیزی را دارد.
تفاوت انسانها
طبق نظریه فایده گرایی همه انسانها برابر هستند. اما طبق نظریه عدالت، انسانها با یکدیگرمتفاوت و نابرابر هستند.
خب حال سؤال اینجاست که انسانها واقعا برابر هستند یا نه؟ مثلا من با عادل فردوسی پور برابر هستم؟ یا مثلا با لوئیز همیلتون یکسان هستم؟
مثال
حال یک مثال. فرض کنید در اتاقی هستیم که به جای یک فلوت، ۱۰ فلوت داریم و به جای نوازنده خوب و بد، ۱۰ نفر که ۵ نفر از آنها به خوبی فلوت بلد هستند و ۵ نفر دیگر چندان خوب نیستند. بیرون از اتاق هم آدمهایی وجود دارند که فلوت بلد نیستند. نمیدانیم که انگیزه یاد گرفتن فلوت را دارند یا نه؟ نمیدانیم که استعداد یاد گرفتن فلوت را دارند یا نه. و همینطور نمیدانیم اگر فلوت به دستشان برسد خوبتر از نوازندههای خوب خواهند شد، یا بدتر از نوازندههای بد.
حالا ۱۰ فلوت را به چه کسی میدهید؟
چند گزینه داریم. اول اینکه به همه یکی یک دانه فلوت بدهیم. به هر حال به اندازه کافی فلوت برای افراد داخل اتاق هست.
دوم اینکه فلوتها را به آنهایی که خوب هستند بدهیم. تا بیرون بروند و بر اساس تجربه آنها را به کسانی بدهند که بنظرشان ممکن است خوب بنوازند.
حال کدام گزینه خوب است؟ کدام یک عادلانه است و کدام یک فایده بیشتری میرساند؟ طبق نظریه فایده گرایی آدمها را برابر در نظر میگیرید یا طبق نظریه عدالت متفاوت؟ فلوتها را به کسانی میدهید که به هر حال کمی بلد هستند، حال چه خوب و چه بد، یا اینکه آنها خطر میکنید و آنها را بدست کسی که ممکن است اصلا خوب نباشد میدهید؟ آیا این مسئله با دو نظریه فایده گرایی بنتام و نظریه عدالت ارسطو قابل حل است یا به مدالهای دیگری نیاز دارید؟ اگر آری، آن مدلها کدامها هستند؟
قوانین تبهکارها
یک جمله از بازی ویدئویی مافیا بود که هر بار مرا به فکر میبرد. در آن صحنه، فرانک دستیار معتمد رئیسمان، به مایکل، که اداره شخصیت او در بازی به عهده ما بود، میگوید که «برای مافیا بودن باید آدمهایی را بکشیم، آدمهایی را بزنیم، مردهای قانون را بخریم و غیره». مایکل که کمی ترسیده و نگران است، میگوید «ولی اینکارها غیرقانونی هستند». فرانک با آرامش میگویند «بله، طبق قوانین پلیسها اینها درست نیستند. ولی تو با قوانین مافیا کار میکنی.»
ما با کدام قوانین جلو میرویم؟ نکند قالبی که انتخاب کردهایم بد باشد و خوب نباشد؟ که البته دوباره این سؤال را پیش میآید که کدام قالب خوب است و کدام بد و دوباره بازی مرغ و تخم مرغ.
من به پیشنهاد حامد عزیز چند تایی از ویدئو های مایکل سندل را تماشا کردم. شاید بخواهید نگاهی به این ویدئو بیاندازید:
فکر میکنم بعد از مطالعۀ این پست، خواندن لینک زیر هم برای شما سودمند باشد:
ویدئو: آیا اعتیاد به پورنوگرافی دارید؟ می دانید چرا؟
زندگی اینگونه بود؟!
ویدیوهای خیلی بهتراز مایکل سندل هست:) این ویدیو جزو تاپ ۵۰درصدش نبودها.
اینم یک جمله درمورد عدالت از خودم:
شجاعت یعنی ۲ برابر کردن بدی ها با نیت ۳ برابر کردن خوبی ها
برای پیشرفت باید از +۳ و -۲ به سمت +۱۵ و -۵ حرکت کرد.
بشر به همین خاطر است که جنگ و خونریزی دارد.
با افزایش بی عدالتی جزئی می خواهد عدالت کلی را افزایش دهد.
یکی دیگه:
کسی که ناعادلانه بودن زندگی را قبول کند دنیا ناعدالتی ای به نفع او رقم خواهد زد.
اینم ببین: مرتبط با این نوشته ات هست. ترکیب بنتام و ارسطو
https://t.me/riazi100_ir/7100