مثال خرس و تور: فرق یادگیری از کتاب با یادگیری از محتوای بند انگشتی

مثال خرس و تور: فرق یادگیری از کتاب با یادگیری از محتوای بند انگشتی

مسلماً تفاوت‌هایی بین یادگیری از کتاب با یادگیری از محتوای بند انگشتی وجود دارد. منظور از محتوای بند انگشتی محتوای کوتاه و خلاصه‌ای است که در شبکه‌های پیام‌رسان و شبکه‌های اجتماعی منتشر می‌کنیم. اما فرق آن‌ها در چیست؟

اگر ساعت‌ها بحث کنیم کتاب خوب است ولی بند انگشتی نه، کار بی‌فایده‌ای کرده‌ایم. مثال‌ها برای درک مطلب خوبند چون من ملموس‌اند. مدت‌ها بود که می‌خواستم مثال و تشبیهی مناسب برای این موضوع پیدا کنم. چیزی به ذهنم رسید، شاید بتوان درباره آن فکر کرد.

اگر مسائل را خرس‌های قهوه‌ای گرسنه‌ای فرض کنیم که در صورت نبودن غذا و گرسنه ماندن به ما که لب رودخانه ایستاده‌ایم آسیب خواهند زد، آنگاه راه‌حل‌ها مثل ماهی‌هایی‌اند که در رودخانه شنا می‌کنند. با این حساب وقتی جان سالم به در خواهیم برد که بتوانیم ماهی صید کنیم.
نقش یادگیری در این قضیه چیست؟ یادگیری مثل نخ است. می‌دانیم که با نخ‌ها می‌توان به طرق مختلف ماهی صید کرد.
مثلا محتوای بند انگشتی نخی به طول یک بند انگشت است، آیا با آن می‌توان ماهی گیر انداخت؟ اگر بلی، آیا به موقع و به مقدار نیاز خواهد بود؟ بعید می‌دانم.
اما کتاب مثل نخ بلند است. با نخ بلند می‌تواند تور دوخت. آیا با تور ماهیگیری می‌توان به موقع و به مقدار نیاز برای دور کردن خرس‌های گرسنه ماهی گرفت؟ احتمالاً! چرا احتمالاً؟ چون در مورد یک کتاب حرف می‌زنیم.
کتاب زیاد یعنی نخ بلند یعنی تور بزرگ یعنی ماهی‌ها، یعنی دور کردن خرس‌ها.

البته این حرف به معنای کاملا بی‌فایده بودن محتوای بند انگشتی نیست. اتفاقا بند انگشتی‌ها مثل تابلوهای راهنما هستند و کمک می‌کنند بفهمیم آیا فلان چیز برای یادگیری مناسب است یا خیر. آن‌ها فقط برای یادگیری مناسب نیستند. اگر این قضیه جدی گرفته نشود، دچار توهم خواهید شد. فکر خواهید کرد که می‌توان با نخ‌های کوچک ماهی صید کرد ولی وقتی خرس‌ها سراغ برسند به خوبی خواهید فهمید که اصلا آنطور نیست.

در ادامه:

برای مرگ بهرنگ

متاسفم که نمی‌توانم زمان را همچون یک دره پایین بروم یا مثل یک کوه بالا برومتا تو را آنجا ببینمکه خوشحال هستی و شاید ناراحت یا بی‌حوصله،با تمام صفت‌های یک...

ساعتی که با ما خوب تا کرد

اولین روز بهار بعد از مادربزرگ بود. کمی از درخت‌های حیاط خانه مادربزگ دلخور بودم که چرا بدون او شکوفه دادند. البته درخت‌ها گفتند بله، چنین است رسم...

0 دیدگاه

یک دیدگاه بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *