باطن: ندیدن آسان‌تر از تار دیدن

 

باطن: ندیدن آسان‌تر از تار دیدن

باطن؛ خرداد ماه ۹۶

 

آیا آنقدر یاد گرفته‌ام که بگویم هیچ چیز آن طوری نیست که می‌بینم، می‌شنوم و لمس می‌کنم؟!

و هیچ چیز آن طوری نیست که فکر می‌کنم و حتی آن طوری نیست که با تمام وجود حس می‌کنم؟!

همیشه فکر می‌کردم یاد خواهم گرفت و خواهم فهمید. سال‌ها گذشت، من یاد گرفتم و فهمیدم چقدر نمی‌دانم.

چقدر فهمیدن تلخ و لذت‌بخش است و چقدر با فهمیدن می‌فهمی که نمی‌فهمی.

با ذره ذره و با هر کلمه‌ای فرو می‌روی در ابهام. جایی که همه چیز تاریک است و غیرقطعی.

آیا آنقدر یاد خواهم گرفت که باطن را ببینم؟! یا تا انتهای این جاده تاریک خواهد بود؟!

آیا من در تاریکی جان خواهم داد؟! آیا من جان خواهم داد؟!

گاهی فکر می‌کنم ندیدن آسان‌تر از تار دیدن است.

 

 

در ادامه:

برای مرگ بهرنگ

متاسفم که نمی‌توانم زمان را همچون یک دره پایین بروم یا مثل یک کوه بالا برومتا تو را آنجا ببینمکه خوشحال هستی و شاید ناراحت یا بی‌حوصله،با تمام صفت‌های یک...

ساعتی که با ما خوب تا کرد

اولین روز بهار بعد از مادربزرگ بود. کمی از درخت‌های حیاط خانه مادربزگ دلخور بودم که چرا بدون او شکوفه دادند. البته درخت‌ها گفتند بله، چنین است رسم...

0 دیدگاه

یک دیدگاه بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *