یک بار که با یکی از دوستان در مورد از کجا آمدهایم و آمدنمان بهر چه بود حرف میزدیم، چیزی گفت که گاهی اوقات در گوش من زنگ میزند.
او گفت: من احتمال میدهم این دنیا تنها یک نسخهی آزماشی از چیزی باشد که بعدها ساخته خواهد شد. در این نسخهی آزمایشی هدف پیدا کردن گونهی برگزیدهی انسان است تا از او برای ساختن یک دنیای تازه استفاده شود.
او اعتقاد داشت که نباید خالق و بقیه انسانها را ناامید کرد. باید در راه رسیدن به هدف، یعنی رسیدن به تکامل قدم گذاشت و تبدیل شد به برگزیده یا حداقل راه را برای بوجود آمدن برگزیده هموار کرد.
فارغ از بحثهای اعتقادی و درست یا نادرست بودن این گزاره، گاهی اوقات چیزی که در گوش من زنگ میزند این است:
او را ناامید نکن!
الان دیگه وقت این نیست که بگردیم ببینیم جهان رو کی ساخته
الان باید ببینیم کی داره نابودش میکنه
این که به یه چیزی مطلق نگاه کنیم بنظرم اشتباهه.
و اینکه شروع قصه رو ندونسته به پایانش فکر کنیم؟
پایانش میرسه و ما همچنان نمیدونیم و نخواهیم دونست شروعشو
شروعش یه چیز اعتقادیه و مثل تئوری پردازی میمونه
حتی علم هم زیاد به بیگ بنگ اعتقادی نداره
خیلی چیزا هستن که تو بدون اینکه بفهمی از کجا اومدن یا چه جوری ساخته شدن ازشون لذت میبری یا حتی برعکس
واقعیت اینه که یه چیزی در پاسخ نوشتم ولی ترسیدم و پاک کردم. نمیدونم احتمال میدم اینجور چیزها حرف زدنش در ایران مجار نباشه (!). ادامهی بحث رو میذارم برای وقتی همدیگرو دیدیم 🙂