حسرتی که برایم باقی می‌ماند

پیش‌نوشت: داشتم تمرین‌های انجام شده‌ی متمم‌ام رو نگاه می‌کردم که چشمم به این نوشته خورد. خیلی وقت پیش متمم از خواننده‌هاش خواسته بود از خودشون سوال بکنند که “اگر امروز بمیرم، حسرت چه چیزی را خواهم خورد و جای خالی چه رویداد یا اتفاق یا دستاورد یا تجربه‌ای را حس...

سربازی ، فرصتی برای آدم‌تر شدن

سربازی جالب است. هیچوقت فکر نمی‌کردم سربازی تبدیل به یکی از بدردبخورترین تکه‌های زندگی‌ام شود. یک فرصت بزرگ برای فکر کردن بدون داشتن هیچ کار و مسئولیتی . همیشه شنیده بودم سربازی آدم را مرد می‌کند، البته این اواخر همه یکجور دیگر می‌دیدنش، سربازی هیچ چیز ندارد جز حمالی...

می‌دونی احتمال رسیدن به آرزوها و رؤیاهات چقدره؟! صفر!

این عكسو دوست دارم. یه حس خوبی میدی. یادم ‌میندازه راهی كه دارم میرم انگاری راه خوبیه. یه بار دوستی بهم گفت: می‌دونی احتمال رسیدن به آرزوها و رؤیاهات چقدره؟! صفر! اون روزا نشستم فکر کردم و همون روزا تصمیم گرفتم پامو از گلیم بیرون کنم و عهد بستم خیلی زودتر از چیزی كه...

زیبا! قلم نمی‌آید…

حوصله نوشتن نبود. اما مبارزه برای با “حسش نیست” کمی به خود تکان دادم و قلم بدست گرفتم. روی کاغذ نوشتم: زیبا… قلم گیر کرد و به هیچ خیره شدم. ناگاه عمو خسرو زمزمه را شروع کرد: زیبا هوای حوصله ابری است… چشمی از عشق ببخشایم تا رود آفتاب بشوید...

پیشنهادی برای مدیر های بی‌لیاقت‌

اِهِم اِهِم: یا مثلا یک عده توانایی زمین زدن سازمان، در بلند مدت و گاه کوتاه مدت را دارا هستند. مِن جمله می‌توان به کسان وسط اشاره کرد. مثل وزیرها، مدیرهای میانه و غیره. این‌ها بین دو چیز قرار دارند؛ بین بلند پایه و فرو مایه و این دو یعنی همه چیز و اشتباه در آن یعنی...