“جنگ خوب است. جنگ حال میدهد. ولی فقط با شمشیر چوبی.”
فریادها بیدار شدند و مشتهای گره کرده را به آسمان پرتاپ کردند. بیش از اینکه شبیه نوعی تایید باشد، شبیه نوعی اعلان جنگ بود. نهیب حمله با نیزههایی که آسمان را خط مینداختند.
(اگر بلاگ پست “در سوگ انسان” را نخوانده این از این لینک مطالعه کنید: در سوگ انسان)
تشویقهای الکی. آدمهایی که اگر فقط منافعشان به خطر بیفتد به راحتی قاچ کردن هندوانه گردن میزنند. فکر نکنید منظور از منافع یک کوه الماس است، نه! کافی است کفششان را کثیف کنید. احتمالا این ظلم را در حق آدمهای زیادی کردهاید ولی بدانید که تنها دلیل زنده بودنتان عدم دسترسی آنها به اسلحه بوده است. قضاوت کردم؟ میخواهم قضاوت کنم. دلیلی ندارد که قضاوت نکنم. مسئلهی جنگ است. مسئلهی تصمیمگیری روی خرید خودکار با نوک ۱ میلیمتر یا .۰۷ میلیمتری نیست. مسئلهی معامله کردن زندگی یا مرگ است. شاید فکر نکنید وقتی که جنگ در کلمههای زندگی و مرگ حل میشود، آنکه ملال آور است، مرگ است. اشتباه نکنید، همهی داورها در این مبارزه دست زندگی را بالا خواهند برد. کودکیهای تاراج شده، آرزوهای سوخته، فراق هر آنکه داشتی. زندگی در جنگ همچون سنگی گداخته است روی سینه که آدمی آنرا به آهستگی میبلعد. آدمهای بالغ یاد گرفتهاند که دروغ بگویند و پنهان کنند. از آنها در مورد جنگ نپرسید. از کودکی بپرسید که باخته است. او نمیتواند دروغ بگوید ولی هنوز به همان اندازه انسان است که آدمهای بالغ. از او بپرسید. آنگاه میتوانید انسان بودنتان را اندازه بگیرید. آیا هنوز میتوانید به او خیره بمانید و با نگاه بگویید که من میتوانستم کاری کنم ولی هیچوقت نخواستهام و به همین خاطر است که الآن تو باختهای؟
آدمها باید روزی جنگ را کنار بگذارند. راستش را بخواهید به آن آدمهایی که قرار است بروند در مریخ زندگی کنند، حسودی میکنم. یک عدهی چند صد تاییِ آدم که از بین چند میلیارد آدم انتخاب شدهاند. آنجا نه دروغی خواهد بود، نه دزدی، نه جنگی چون آنها انتخاب شدهاند!
الحال من نمیگویم جنگ بد است، اتفاقا جنگ خوب است، حال میدهد، ولی فقط با شمشیرهای چوبی.
پینوشت: این ویدئو منتسب به یک کودک سوری است. متاسفانه نسخه زیرنویسدار آن را پیدا نکردم تا در همینجا بگذارم، برای همین لطفا برای تماشا از لینک پایین استفاده کنید. علاوه بر تماشا، داستان ویدئو هم در این لینک گفته شده است.
لینک ویدئو: کودک سوری که برای آزادی می خواند!
جالب بود
فقط داشتم به این فکر میکردم که اگه الان سوریه همان سوریه ی قبل بود این دختر چه آوازی میخوند
شاید اوازی در مورد طلاق که در این مورد هم کودکی اش تباه شده
یا شاید اعتیاد پدر که باز در این مورد هم کودکی اش تباه شده
یا شاید بد رفتاری نامادری باز کودکی اش تباه شده
یا شاید اذیت و آزار یک غریبه برای ارضای امیال شیطانی که در اینجا هم کودکی تباه شده
همه ی اینها از یک جنس هستند و شاید از جنگ هم بدتر
انسانها تا نتوانند در خود تغییری ایجاد کنند جهان همینی که هست هست از اول تاریخ بوده و الان هم هست
جنگهای صلیبی
جنگ جهانی اول و دوم
جنگ تحمیلی ایران و عراق
جنگ افغانستان
و حالا هم سوریه
مردی که به خودش اجازه میده مادر بچه رو جلوی چشمان بچه کتک بزنه فردا تو یه خاک دیگه مادر بچه ی دیگه ای رو جلوی چشمان بچه گردن میزنه
انسانها اول باید صلح رو به مفهوم انسانیت برگردونن بعد جهان
اما باز هم جنگ خانمان سوز است و من هم امیدوارم کودکان سوری به زودی آهنگ زندگی رو تو خاک خودشون بخونند.
مرسی از متن زیبات فرداد