بعد از ترک موبایل اوضاع چطور است؟

بعد از ترک موبایل اوضاع چطور است؟

تقریبا یک سال از تصمیم من برای ترک موبایل گذشته است و بالاخره دو هفته قبل این کار را انجام دادم. موبایل را خاموش کردم و از شبکه‌های اجتماعی و پیام رسان هم خداحافظی کردم، غیر از لینکدین. نه، خداحافظی اغراق است، می‌گویم به ندرت وارد آن فضاها می‌شوم، در مجموع هفته‌ای یک ساعت برای همه‌ی شبکه‌های اجتماعی و پیام رسان. یک ساعت من درآوردی نه، واقعی. ساعت‌ها را اندازه گیری می‌کنم.

مطابق انتظار این اتفاق تا امروز عواقب خوب و بدی داشته است. تصمیم گرفته بودم حداقل یک ماه بعد از ترک در مورد این اتفاق بنویسم ولی فکر کردم احتمالا آن موقع دیر باشد. امروز می‌نویسم برای چند وقت دیگر، تا آن موقع بفهمم آیا این پیامدها چیز پایداری بودند یا در گذر زمان کمرنگ شده‌اند، آیا باید دوباره برگردم یا باید در این تصمیم جدی‌تر شوم؟

۱- بدست آوردن زمان

از همان یک سال قبل، سعی می‌کردم مدت زمان استفاده از موبایل را پایین بیاورم. معمولا اطرافیان مجبور بودند به جرم استفاده از موبایل سرزنش‌های من را تحمل کنند. تمام مدت فکر می‌کردم مصرف موبایل من کم است ولی در این دو هفته معلوم شد ظاهرا اینطور نبوده. اولین حسم بعد از ترک این بود، اضافه شدن چند ساعت به ساعت روزهایی که قبلا زندگی می‌کردم.

بنابراین باید هشدار بدهم که اگر فکر می‌کنید از موبایل کم استفاده می‌کنید احتمالا سخت در اشتباهید.

۲- لحظه‌ها عمق پیدا می‌کنند

بعد از ترک، چیز عجیبی احساس کردم که اصلا انتظارش را نداشتم. به طبع وقتی وسیله‌ی حواس پرت کنی مثل موبایل را کنار می‌گذاریم با حواس پرتی‌هایی که دیگر بوجود نمی‌آیند، می‌توانیم بیشتر از قبل تمرکز داشته باشیم. ولی یادمان می‌رود چنین جهشی در افزایش تمرکز سبب عمق پیدا کردن لحظه‌ها می‌شود. منظور من از عمیق شدن لحظه این است که انگار ثانیه‌ها بیش از قبل عمر پیدا می‌کنند و در یک لحظه می‌توانیم به تعداد زیادی مسئله فکر کنیم که همین دلیلی برای موثر اندیشیدن می‌شود. چون بسط دادن مسائل و راه حل‌ها در چنین شرایطی به مراتب آسان‌تر است.

۳- نداشتن توقع و انتظار نکشیدن

این مورد هم جزء مسائلی بود که انتظار نداشتم اتفاق بیفتد. از وقتی موبایل را کنار گذاشته‌ام، دیگر توقع ندارم کسی از من سراغی بگیرد و دیگر چیزی نمی‌گویم تا منتظر پاسخ بمانم. فکر می‌کنم داشتن توقع برای پاسخ گرفتن، انتظار کشیدن و در نهایت پاسخ دادن یکی از دلایل جدی حواس پرتی است، حداقل برای من. (پیش از این در مورد انتظار داشتن نوشته بودم، اگر “انتظار داشتن، عادت آینده‌سوز” را نخوانده‌اید می‌توانید از اینجا مطالعه کنید.)

 

نگران نباشید، تارک الدنیا نشده‌ام 🙂 شاید هم شده‌ام ولی نمی‌خواهم قبول کنم. الحال راه‌های تماس را از تماس تلفنی و دیگر چیزها به وبلاگ و ایمیل([email protected]) محدود کرده‌ام. تا به حال هم هیچکس، غیر از مادرم آن هم در یک مورد، از من گله‌مند نشده است. شاید هم شده‌اند ولی از هیچ راهی نمی‌توانند گله خالی کنند.

احساس می‌کنم کار درستی انجام داده‌ام و حس خوبی دارم. احتمالا چند وقت دیگر می‌توانم قضاوت صحیح‌تری داشته باشم. مطمئنا دوباره در اینباره خواهم نوشت.

در ادامه:

برای مرگ بهرنگ

متاسفم که نمی‌توانم زمان را همچون یک دره پایین بروم یا مثل یک کوه بالا برومتا تو را آنجا ببینمکه خوشحال هستی و شاید ناراحت یا بی‌حوصله،با تمام صفت‌های یک...

ساعتی که با ما خوب تا کرد

اولین روز بهار بعد از مادربزرگ بود. کمی از درخت‌های حیاط خانه مادربزگ دلخور بودم که چرا بدون او شکوفه دادند. البته درخت‌ها گفتند بله، چنین است رسم...

0 دیدگاه

یک دیدگاه بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *