بازاریابی و موفق شدن کسب و کارها رابطه همبستگی دارند، نه علت و معلولی

بازاریابی و موفق شدن کسب و کارها رابطه همبستگی دارند، نه علت و معلولی

وقتی مردم می‌فهمند من در حوزه بازاریابی (اگر نوشته “بازاریابی چیست و بازاریاب چه کار می‌کند؟” را نخوانده‌اید، می‌توانید از اینجا مطالعه کنید) کار می‌کنم، غالبا اولین چیزی که به ذهنشان می‌رسد این سوال مسخره است:

آقای فلان (معمولا یک عبارت کنایه‌آمیز به جای فلان به کار می‌رود) من بهمان کاره هستم. چطور باید بیشتر از چیزی که الآن می‌فروشم، بفروشم؟

من از کجا باید بدانم؟ انتظار دارند با لبخندی ملیح از جیبم یک نسخه در بیاورم، بگذارم در دستشان، بزنم روی شانشان و بگویم دوای کسب و کار تو همین است. اما برخلاف تصور این افراد، که کم هم نیستند، هیچوقت نسخه‌ای در جیب ندارم. بعید می‌دانم یک بازاریاب در طول چند دقیقه گفت و گو در مورد یک کسب و کار، بتواند پیشنهادی ارائه دهد. مگر توصیه‌های دم دستی مثل اینکه مشتری را دوست داشته باش! در غیر این صورت باید به علم و مهارت بازاریاب شک کرد. یا از بازاریابی چیزی نمی‌داند یا بازاریاب نیست و چیزی در مایه‌های جادوگر است.

معولا مردم با شنیدن این جمله از من که «الآن نمی‌توانم نظری بدهم وابتدا باید کاملا با کسب و کارتان آشنا شوم و در مورد آن تحقیق کنم» رو به رو می‌شوند سلانه سلانه و در حالی که احتمالا زیر لب می‌گویند «بابا طرف اینکاره نیست» دور می‌شوند. مخاطب این نوشته آن دسته از افراد نیستند. یک پله بالاتر از آن‌ها.  کسانی که حوصله می‌کنند و تا جایی پیش می‌آیند که می‌پرسند «بازاریابی محصول من چقدر طول می‌کشد؟» و من پاسخ می‌دهم «حداقل ۶ ماه، اگر خوش شانس باشید و اگر اصلا جواب بدهد.». غالبا این دسته افراد هم سلانه سلانه دور می‌شوند. البته احتمالا زیر لب چیز دیگری میگویند «طرف کلاه برداره! از الان داره میگه قرار نیست کاری بکنم.»

بازاریابی هیچوقت نتوانسته بطور قطع چیزی را تضمین کند. و شاید سال‌ها طول بکشد تا علم بازاریابی به جایی برسد که بتواند چیزی را قطعی تضمین کند. آنچه در علم بازاریابی می‌دانیم معمولا نظریه‌هایی بر اساس اطلاعات آماری است. یعنی بازاریاب با مشاهده موارد موفق و تحلیل آن‌ها نظریه صادر می‌کند. صدق کردن نظریه‌ در مثال‌ها، به کارگیری آن‌ها در کسب و کارها و گرفتن نتیجه مورد انتظار، اعتبار این نظریه‌ها بالا می‌برد. مثل علم به پزشکی. پزشک‌ها وقتی دارویی تجویز می‌کنند به خاطر این نیست که می‌دانند دقیقا دوای درد شما چیست. بلکه به این خاطر است که آن دارو در هزاران نفر که علائم بیماری شبیه شما داشتن جواب داده است و بر همین اساس احتمالا برای شما هم مفید است.

پس آنچه بازاریاب‌ها می‌دانند استدلال‌هایی از روی آمار و ارقام است. اگر الان با خودتان می‌گویید “من که از اول گفتم، بازاریاب‌ها هیچی نمی‌دونن. اصلا بازاریابی بدرد نمی‌خوره. می‌تونم بدون اون‌ها کسب و کارم رو جلو ببرم!”. باید بگویم حق با شما است. البته طبق این استدلالتان پزشکی هم بدرد نخور است و می‌توانید به تنهایی بیماریتان را بهبود دهید.

بازاریابی و موفقیت کسب و کار رابطه علت و معلولی ندارند، بلکه رابطه همبستگی دارند.

برای اینکه این جمله را واضح‌تر بفهمیم بهتر است برای یادآوری دو مفهوم “علت و معلول” و “همبستگی” آن‌ها را مرور کنیم:

در رابطه علت و معلولی وقتی می‌گوییم اتفاق α علت اتفاق β است یعنی اتفاق β بخاطر اتفاق α رخ داده است و اگر α نبود β هم نبود.

در رابطه همبستگی وقتی می‌گوییم اتفاق α با اتفاق β همبستگی دارد یعنی رابطه این دو اتفاق طوری است که میتواند سه حالت رخ دهد:

الف) افزایش رخداد α باعث افزایش رخداد β می‌شود.

ب) افزایش رخداد α باعث کاهش رخ داد β و کاهش رخداد α باعث کاهش رخداد β میشود.

ج) افزایش یا کاهش رخداد α تاثیری بر افزایش یا کاهش رخداد β ندارد.

 

احتمالا الآن درک جمله بالا آسان‌تر است. بازاریابی علت موفق شدن کسب و کارها نیست. بازاریابی در کنار دیگر علوم کسب و کار به موفق شدن کسب و کارها کمک می‌کند و احتمالا با استنداد به آمار، استفاده از بازاریابی میتواند کمک بزرگی به کسب و کارها بکند.

افسانه “علت پیروزی کسب و کارها در بازاریابی است” را فراموش کنید و یادتان باشد بازاریابی یک فرایند دراز مدت است و هیچگاه در کوتاه مدت نمی‌توان از آن نتیجه‌ای گرفت.

بنابراین اگر می‌خواهید از بازاریابی استفاده کنید باید دوچیز را قبول کنید:

۱- خطر شکست خوردن فرایند بازاریابی

۲- نیاز بازاریابی به مدت زمان طولانی

اگر فکر می‌کنید نمی‌توانید حتی یکی از این‌ها را قبول کنید، پیشنهاد می‌کنم در علت استفاده از بازاریابی برای کسب و کارتان و یا برداشتتان از کارآفرینی تجدید نظر کنید.

 

در ادامه:

2 دیدگاه ها

  1. بهداد

    بسیار هم عالی.
    جامعه باید این رو بدونه که علم های جدید مثل بازاریابی و یا UX عصای موسی نیستند

    پاسخ
    • فرداد جهان بخش

      دقیقا! عصای موسی تعبیریه که کاملا حق مطلبو ادا میکنه. بیعد میدونم به این زودیا به این برسیم که بازاریابی و حتی UX فقط و فقط میتونن احتمال پیروزیو بیشتر کنن نه اینکه چیزیو تضمین کنن.

      پاسخ

یک دیدگاه بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *