انسان فروخته شده بر نخواهد گشت

به نظر من همه‌ی انسان‌ها برای داشته‌هایشان قیمتی دارند. استثنا هم ندارد. هر آدمی برای هر چیزی.

اگر واقع بین باشیم، فروختن اشکالی ندارد. گاهی وقت‌ها پیش می‌آید که مجبوری چیزی را با چیز دیگری تاخت بزنی. آنگاه باید تصمیم بگیری و انتخاب کنی. ولی باید مراقب بود. مراقب بود که دارایی‌ها را ارزان نفروخت. حداقل باید چیزی بدست آورد برابر با ارزش آن چیزِ از دست رفته.

برای همین قبل از فروختن چیزی درست حساب و کتاب کنید، چون بعد از آن غالبا دیگر راه برگشتی وجود ندارد. حداقل فکر می‌کنم انسان‌ها آنقدر شعور دارند که بدانند انسان فروخته شده بر نخواهد گشت ، حال چه ارزان به فروش رفته باشند چه گران!

در ادامه:

برای مرگ بهرنگ

متاسفم که نمی‌توانم زمان را همچون یک دره پایین بروم یا مثل یک کوه بالا برومتا تو را آنجا ببینمکه خوشحال هستی و شاید ناراحت یا بی‌حوصله،با تمام صفت‌های یک...

ساعتی که با ما خوب تا کرد

اولین روز بهار بعد از مادربزرگ بود. کمی از درخت‌های حیاط خانه مادربزگ دلخور بودم که چرا بدون او شکوفه دادند. البته درخت‌ها گفتند بله، چنین است رسم...

6 دیدگاه ها

  1. فرشاد کاظمی

    به نظر من انسان هیچگاه به طور کلی خودشو نمیتونه بفروشه
    انسان مثل یه هایپر مارکت بزرگ میمونه و خود انسان یا همان نفس انسان یا کسی بیرون از این هایپر مارکت مثل یه نفر می مونه که فقط به اندازه کف دوتا دستاش جا برا خرید داره
    بعضی وقتا آدم ها وجدانشونو میفروشن ولی نمیتونن هم زمان خشمشون رو هم بفروشند
    وقتی انسان و هر چیزی درون اون رو فروشی میدونی پس باید تمام احساسات و عواطفش رو فروشی بدونی
    آدمی که وجدانشو میفروشه تا جنگی راه بیاندازه نمیتونه در عین حال خشمشو هم بفروشه پس نتیجه میگیریم انسان نمیتونه انسانیتشو یا خودشو پک کامل بفروشه
    فقط به اندازه ی دو تا کف دستش جا برای خرید داره
    حتی خونخوارترین افراد تاریخ هم همه ی انسانیتشونو یکجا نفروختند

    پاسخ
    • فرداد جهان بخش

      تا حدی قبول دارم ولی بقول آبراهام مزلو:
      “تقریبا تمام تاریخ زندگی انسان، تاریخ مردان و زنانی است که خودشان، آینده‌شان، خواسته‌هایشان‌، زمانشان، احساساتشان و انسانیت‌شان را ازران فروخته‌اند.” حتی اگه به اندازه دو دست فروخته باشند.

      پاسخ
  2. فرشاد کاظمی

    به این دیالوگ از یه فیلم توجه کن
    ایتالیایی ها ۳۰ سال تحت سلطه خاندان بورجیا درگیر جنگ و خونریزی و قتل بودند اما نتیجه اش میکل آنژ بود و داوینچی و رنسانس . سوییسی ها تحت محبت برادرانه ۵۰۰ سال دموکراسی و صلح برقرار کردند آن وقت نتیجه این چه شد ، ساعت کوکودار؟
    دنیا دفتر نقاشی نیس که رویایی نگاش کنی
    دنیا اسب سفید با شاهزاده سوار برش نیست
    دنیا دنیاست
    از قدیم اینجوری بوده و تا آخرم همینطوریه
    باید فروشنده ای باشه تا خریدی انجام شه

    پینوشت : فیلم مورد اشاره the third man است

    پاسخ
    • فرداد جهان بخش

      در مورد سوئیس یه ذره بیرحمانه برخورد کرده ولی قبول دارم تا حدی! 🙂
      دیالوگ باحالی بود، ممنون.

      پاسخ
  3. سمیه خیراللهی

    مطلب جالبی بود.
    تقریبا همه ی انسان ها برای رسیدن به کمال ، باید بخشی از وجود و هستی شون رو بفروشند.ولی خب ، نکته ی مهمی که در اینجا هست؛ بحث خودشناسیه.
    کسی که به خودشناسی رسیده باشه، می تونه به درستی انتخاب کنه که کدوم بخش از وجودش رو باید معامله کنه ، چه زمانی نیاز به انجام این معامله هست و به پیامد کارش آگاهی داره و درنتیجه ، برنده ی این معامله خواهد بود و می تونه در راه پیشرفت و تعالی حرکت کنه.

    پاسخ
    • فرداد جهان بخش

      کاملا موافقم! 🙂

      پاسخ

یک دیدگاه بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *