اگر بخواهم روی تمام خوشبینهای عالم از ازل تا ابد را کم کنم، خواهم گفت که قطع اینترنت مملکت در هفته گذشته یک سم زدایی دیجیتال اجباری بود و من در این مدت چیزهای نسبتا مفیدی یاد گرفتم. ظاهرا درباره سم زدایی دیجیتال یا digital detox مطالب علمی آنچنانی وجود ندارد. من هم نمیخواهم در مورد چیزهای علمی صحبت کنم، تنها تجربه شخصی خودم را خواهم نوشت.
یک هفته بی اینترنتی
یادم نمی آید در طی ده سال گدشته زمانی بوده است که دسترسی مداوم روزانه به اینترنت نداشته باشم؟ البته غیر از آن چند روزی که همین امسال به مسافرتی در یک ییلاق رفته بودیم و فهمیدیم که طبق رسوم ییلاقیها آنجا نباید اینترنت داشته باشد وگرنه چه فرقی با دیگر جاها دارد؟ اما در آن مدت نگرانی اینکه من اینترنت ندارم ولی بقیه اینترنت دارند مرا دق داد. اینکه تیممان رها شده و دیگر ارتباطی با آنها ندارم (چون آنتن برای زنگ زدن فقط در جاهای بخصوصی وجود داشت و آنقدر صعب العبور بود که قید زنگ زدن روزانه را زدم)، یا اینکه چون معمولا بطور روزانه با مشتریها در ارتباط هستم به این فکر میکردم که غیبت بیاطلاع مرا چطور برداشت خواهند کرد و غیره. چیزهایی از این دست که مرا نگران میکرد.
اما در یک هفته گذشته که هیچکس دسترسی به اینترنت نداشت تجربههایی بدست آوردم که شاید غیر از این بدست نمیآمد، چون به هیچ عنوان عدم دسترسی تمام مملکت به اینترنت یک اتفاق معمول نیست. البته نه اینکه از این اتفاق خوشحال باشم، نه! فکر میکنم تَرَک برداشتن گوشههای لبم از عصبانیت و عود کردن زخم معده بخاطر نگرانی از این وضعیت به حد کافی نشان میدهد که حمایتی از این وضعیت نمیکنم. چون یادگیری حاصل از این تجربه میتوانست به شکل دیگری و با هزینه کمتری صورت بگیرد. اما بقول علامه جعفری باید بتوان از درخت اتفاقات بد هم میوه برداشت.
یکی از تفاوتهای آشکار اینبار با آن دفعه که در مسافرت بودم این بود که دیگر نگرانی نداشتم چون میدانستم که هیچکس دسترسی به اینترنت ندارد. بنظر میرسد همانطور که به تدریج به اینترنت وابسته شده بودم در این مدت هم تا حدودی از اینترنت دل کندم. این قطعی به من نشان داد که اینترنت علاوه بر تمام خوبیهایش، روی چند چیز مضر و بد هم تاثیر دارد:
- بهم ریختن تمرکز بخاطر حجم زیاد اطلاعات دریافتی
- اتلاف زمان و ایجاد مشکل در مدیریت زمان
- ایجاد ناتوانی در انجام تعهدات
من قبلا هم متوجه این موضوع شده بودم و در قسمتی از برنامهی روزانهی خودم مینوشتم که استفاده از شبکههای اجتماعی را به فلان زمان موکول کن. یعنی اینکه فقط روی سم زدایی از شبکههای اجتماعی (نه پلتفرمهای اجتماعی) تمرکز کرده بودم. ولی اینبار متوجه شدم که شبکههای اجتماعی فقط یک گوشه از اعتیاد من هستند و مرورگر و حتی بازی هم سهم بزرگی در این داستان دارند. (اکر وبلاگ مرا دنبال کنید متوجه خواهید شد که علاقه زیادی به بازیهای ویدئویی دارم ولی در این سالها کمتر پیش آمده که بازی بکنم، اما بخاطر وابستگی من به یوتیوب، هر از گاهی به بازی جدید Fortnite ناخنکی میزنم. البته الآن متوجه شدم که در دو هفتهی گذشته بیشتر از یک ناخنک بود، تقریبا شبیه برداشتن یک لقمه بود.)
نکته قابل توجه این است که قبلا فکر میکردم که اگر اینرنت نداشته باشم حتما قرار است اتفاقات بدی بیفتد (اتفاقات بد که افتاد، بهرحال من بطور کامل درآمدم از اینترنت است و اگر روزی نباشد من هم درآمدی ندارم و در آن روز احتمالا باید برای گذران زندگی مثل یک نوازنده که ساز ندارد، مثل نویسنده که قلم ندارد یا مثل یک روحانی که منبر ندارد به کاری بپردازم که هیچ ربطی به من ندارد و یک انسان بیمهارت هم میتواند آن را انجام دهد. نتیجه این خواهد شد که من در یک جای نادرست گند خواهم زد هم به کار خودم هم به کار دیگران. چون در تمام این سالها به درآمدزایی از این طریق تمرکز کردهام)، البته خودم هم نمیدانم منظورم از اتفاقات بد چیست، ولی تصور میکردم عواقبش چیزی بدتر از نفس نکشیدن، بطور کامل فراموش شدن یا پس زده شدن است.
اینترنت قطع شد و من فهمیدم که به نسبت اینکه من تمام روز به اینترنت وصل بودم، روزانه به مقدار کمتری از چیزی که قبلا تصور میکردم نیاز به اتصال به اینترنت دارم.
اتفاقات غیر منتظره در بی اینترنتی
در ادامه تعدادی از اتفاقات غیر منتظره که برای من در مدت قطع اینترنت افتاد را خواهم نوشت.
اولین اتفاق عجیب اینکه در این اواخر حس میکردم که زمان با سرعت بسیار بالایی در حال گذر است. فاصله صبح تا شب به اندازهی تکمیل کردن یک کار کوچک را هم نبود. بعد از قطع اینترنت انگار هر روز به چند روز تبدیل شده بود. فاصله هر ساعت یک روز بنظر می آمد. به تمام کارهایی که نمیتوانستم برسم بطور کامل میرسیدم و در نهایت مقدار زیادی هم زمان اضافه می آوردم که با کتاب خواندن یا ساز زدن پُر میکردم.
نکتهی دیگر اینکه برای یک سال تلاش میکردم که قبل از ساعت ۱۲ بخوابم ولی ممکن نمیشد اما بعد از قطع اینترنت اگر تمام زورم را میزدم هم نمیتوانستم برای بعد از ساعت ۱۲ بیدار بمانم. با اینکه حتی در آن موقع هم پُشت صفحه نمایش بودم ولی به قدری خسته بودم که نمیتوانستم بیدار بمانم.
یک چیز دیگر که برای من اهمیت بالایی داشت این بود که انگار مغز من فضای بیشتری برای حلاجی مسائل مهم پیدا کرده بود. قبلا حس میکردم تمام فضای ذهن من پر شده و فراموش میکنم که کدام مسئله مهم است و کدام غیر مهم ولی با این اتفاق مسائل مهم کاملا به میانه ذهنم آمده بودند و میتوانستم کامل آنها را ببینم و آنها را تحلیل کن.
سوالی که برای من پیش می آید این است که منی که فقط روزانه چند ساعت به اینترنت نیاز دارم، تمام مدت در اینترنت چه کار میکردم و میکنم؟ یکی از چیزهایی که مطمئنم اتفاق می افتاد این است که برای جستوجوی چیزی، مرورگر را باز میکردم و بعد حواسم پرت چیز دیگری میشد. حتما برایتان اتفاق افتاده است که مثلا برای خرید آنلاین ضدخش موبایل مرورگر را باز میکنید و بعد از بیست دقیقه خود را در حالی پیدا میکنید که مشغولید به خواندن مطالعات شناختی که باعث شده اپل در کنفرانسش زمان سخنرانیها را به ده دقیقه محدود کند.
احتمال میدهم در هنگام کار حوصلهام سر میرفت و بجای ادامه دادن به کار مرورگر را باز میکردم و به خودم قول میدادم که فقط چند دقیقه استراحت کنم اما در اکثر اوقات نمیتوانستم پای قولم بایستم. احتمالا تمام این اتفاقات باعث میشد که ذهن من حجم زیادی از اطلاعات را بگیرد اما بعد نمیدانست با آنها چه کاری انجام دهد و با خود میگفت «این همه چرندیات چیست؟ اینها را که نمیتوان حلاجی کرد فعلا نگه میدارم ببینم چه خواهد شد» و همین موضوع باعث میشد تا من فضای مورد نیاز برای تحلیل را از دست بدهم.
جالب است که انگار اینترنت باعث میشد که ارتباط من با افراد کمتر بشود. از آن جایی که تلفن زدن برای من سخت است، شاید حدود یک سال بود که در برنامه ریزیهایم مینوشتم که باید به فلان دوستان تلفن کنم اما نمیشد که نمیشد ولی در مدت قطع تمام آنها را بدون اینکه خودم متوجه شده باشم انجام دادم.
سم زدایی دیجیتال در دوران بعد از وصل شدن اینترنت
همه اینها باعث شد تا من به فکر تغییراتی در سبک استفاده از اینترنت باشم:
- کاری که قبلا انجام میدادم این بود که همیشه مرورگر باز بود. تبهای مرورگر شامل چیزهایی بود مثل کاری که الآن باید انجام میدادم، صفحات یوتیوب، انواع تبهایی که باید روزی نگاهی بهشان میانداختم و کُلی چیز نامربوط دیگر که به کار آن لحظه هیچ ربطی نداشتتند. بنابراین این فضا را برای من ایجاد میکرد که حواسم براحتی با موضوعات دیگر پرت بشود.
یکی از کارهایی که باید انجام بدهم این است که مرورگر را همیشه روشن نگه ندارم. وقتی روشن کنم که به آن نیاز دارم و فقط چیزهایی را در آن باز کنم که دقیقا مربوط به کار من است و به محض اینکه کارم تمام شد آن را ببندم. چند روزی هست که این روش را امتحان میکنم، بنظر ساده است ولی تاثیرگذار بوده.
- دومین کار این است که بعد از یک ساعت مشخص در پلتفرمهای اجتماعی آنلاین بشوم و در این مدت از تلفن برای پاسخگویی استفاده بکنم. البته در نظر دارم ارتباطهای کاری را به یک شماره دیگر انتقال دهم تا برای این ارتباطات مشکلی پیش نیاید.
حتی میتوان در سه وعدهی زمانی محدود به این پلتفرمها سر زد تا اگر نیاز به ارتباط ضروری با مخاطب یا مشتری بود سریعا انجام گیرد ولی چک کردن با خیال راحت مثلا منتقل بشود به ساعاتی از شب.
- بازی را برای روزهای تعطیل نگه دارم و به هیچ عنوان در روزهای کاری نزدیک بازی نروم.
حالا که دارم به آخر نوشته نزدیک میشوم سخت است که قبول کنم تمام ناتوانی من در انجام تعهدات بخاطر رعایت نکردن همین چند نکته بود. اما قطع اینترنت به من نشان داد که راه حل مشکل پیچیده من همینقدر ساده است. در جایی میخواندم همیشه راه حل مشکلات پیچیده سخت نیست و در جای دیگری میخواندم که آنچه که انجام دادنش ساده است، انجام ندادنش هم ساده است.
فکر میکنم بعد از مطالعۀ این پست، خواندن لینک زیر هم برای شما سودمند باشد:
ماندن در حال خوب یا جستوجو برای حال خوب ؟
0 دیدگاه